۱۳۸۶ بهمن ۴, پنجشنبه

بازيگران تازه


در میان آدمیان هیچ عامیگرایی بزرگتر از مرگ نیست ؛ تولد در این مرتبه مقام دوم را دارد، زیرا آنان که میمیرند ، متولد نمیشوند. پس از آن ازدواج است!‌ اما این کمدی-تراژدیهای کوچک بازی شده را ، با همه اجراهای نشمرده و نا شمردنی، باز هم با بازیگران تازه نمایش میدهند، و تالار تماشاگران نیز هرگز از تماشاگران پرشور خالی نمیشود : ‌در حالی که بایستی باور کنیم که تمامی دست اندرکاران تماشاگری و تماشائیان تئاتر این کره خاکی دیری است از شدت ملال آوری نمایش ، خود را بر درختان حلق آویز کرده اند. چه بسیارند و گوناگون بازیگران تازه ، چه اندک و یکسان متن نمایش! .......... فردریش ویلهلم نیچه

۱۳۸۶ دی ۲۶, چهارشنبه

به س. آ



پیرمردی کنار درخت در یک دشت پهناور


صدای جوی آب و آواز پرنده ای


کتابی بسته و کهنه کنار خمره ای شراب


تکه نانی که دارد خشک میشود


ناگهان صدای تاخت و تاز اسبان می آید


عده ای جدی و عبوس سوار بر اسب سکوت زیبای دشت را می ربایند


آنها میگذرند و دوشیزه ی زیبای سکوت از چنگالشان میرهد


پیرمرد سر از گریبان تامل بر می آورد و با نگاهی به قدمت هزار سال میگوید ؛


خوبی و بدی که در نهاد بشر است // شادی و غمی که در قضا و قدر است


با چرخ مکن حواله کاند ره عقل // که چرخ از تو هزار سال بیچاره تر است


آری او خیام بود


۱۳۸۶ دی ۱۲, چهارشنبه

چرا دریوزگان همه زنده اند؟


اگر همه صدقات فقط از سر همدردی داده میشد، همه گدایان یکجا از گرسنگی میمردند
...........................................
بزدلی بزرگترین صدقه دهنده است

۱۳۸۶ دی ۱۱, سه‌شنبه

زنان در جامعه کنونی




زنان اکنون در مورد جان مردان چگونه می اندیشند؟ این را میتوان هنگام بزک دوزک کردنشان دریافت، که در آن حال به همه چیز می اندیشند الا به نشان کردن خطوط بارز روح وکشش ها یا جزئیات بسیار جاندار صورتشان. حتی آن خصلت ها را پنهان میکنند و بر عکس این را نیک میدانند که مثلا چگونه به افشاندن موهایشان بر پیشانی، حالتی زنده و بر انگیزاننده و توامان بی روح بدهند. چنان که گویی کمتر بهره ای از جان و فرهنگ دارند. یقین شان نسبت به اینکه جان و فرهنگ در زنان مزدان را می هراساند، تا آنجا پیش میرود که خودشان با طیب خاطر به انکار تندی و تیزی حس روحی شان بر می آیند و به عمد آوازه کوته بینی را بر خود بار میکنند و به جان میخرند : چنان که گویی تاریک روشنایی لطیف و هوس انگیز گرداگردشان گسترده است. ؛

فردریش ویلهلم نیچه